گاه خواهم آغوش گيرمت،قدری که تو در من مسخ،من در تو مسخ،شوی....شوم...به آن که بايد به فشردن دستت قناعت کنم.نه آنکه نخواهم،نخواهی.به آن که نگذارند،نگذارند.خواهند به بهشتمان درون کنند،ندانند که شراره دوزخ را به دل و جان پذيرايم؛با تو.
پ.ن:خدايا ميخندی؟!!اين آدمای خر چی بود آفريدی؟ آدم خر!
0 نظرات:
ارسال یک نظر